هم افزا
آموزشی و اطلاع رسانی
پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:, :: 14:34 ::  نويسنده : محمد مهدی زاده
سید حسن نصرالله در این تصویر در کنار "مهدیه صفی الدین" و "سید عبدالکریم" مادر و پدر و 3 برادراش حضور دارد.
پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:, :: 14:12 ::  نويسنده : محمد مهدی زاده

ماجرا با فتوایی شروع شد که در فضای رسانه‌های مجازی، اینترنت و همچنین شبکه‌های
اجتماعی منتشر شد. فتوایی که گفته می‌شود یک روحانی وهابی به نام محمد العریفی آن
را صادر کرده و گفته جهاد نکاح حلال است و دختران و زنان می‌توانند برای کمک به
جهادگران در سوریه یا کسانی که علیه نظام بشار اسد قیام مسلح کرده‌اند به سوریه
بروند و با ازدواج ساعتی با آنها راه بهشت را برای خودشان هموار کنند!

در پی
انتشار این فتوا بود که گفته شد تعدادی از خانواده‌های تونسی در پی گم شدن
دخترانشان به پلیس مراجعه کردند و از دولت تونس خواستند در بازگرداندن فرزندانشان
به آنان یاری کند فرزندانی که البته پس از چندماه ارائه خدمات جنسی به تروریست‌های
سلفی به بهانه رعایت نکردن مسائل شرعی سنگسار شدند، تروریست ها پس از آنکه به طور
کامل از این زنان کام گرفتند به این بهانه که مجاهدان نکاح انرژی سربازان ارتش آزاد
را می گیرند تصمیم گرفتند دخترکان زودباور تونسی را زودتر روانه بهشت موعود سلفیون
کنند.



به
هر حال این نخستین بار نیست که درگیری های سیاسی رنگ و بوی مذهبی به خود می‌گیرد
اما با اتفاقات رخ داده باید اذعان کرد اینبار شاهد یکی از کثیف‌ترین و
بی‌شرمانه‌ترین جنگ های تاریخ معاصر بودیم جنگی که به بهانه استقرار دمکراسی و به
طمع پول مرتجعان عرب و فحشای زنان تونسی و سوری کشور سوریه را به ویرانه ای تبدیل
کرد که با توجه به دخالت گسترده کشورهای خارجی به هیچ عنوان به این زودی‌ها امیدی
به بهبود اوضاع آن نمی توان داشت.

دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 14:16 ::  نويسنده : محمد مهدی زاده
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

آدم های بزرگ درباره ایده ها سخن می گویند

آدم های متوسط درباره چیزها سخن می گویند

آدم های کوچک، پشت سر دیگران سخن می گویند...

آدم های بزرگ درد دیگران را دارند

آدم های متوسط درد خودشان را دارند

آدم های کوچک بی دردند...

آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند

آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند...

آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله ای هستند

آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند

آدم های کوچک مسئله ای ندارند...

آدم های بزرگ سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند

آدم های متوسط "گاه" سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند

آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند!

بیاندیش جزء کدامی!

سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, :: 18:43 ::  نويسنده : محمد مهدی زاده

 

نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد تا اینکه یک روز او با صاحب کار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند. صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد. سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد، از او خواست تا به عنوان آخرین کار، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد. نجار در حالت رودربایستی، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود. پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود. برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت، کار را تمام کرد. او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد. زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری! نجار، یکه خورد و بسیار شرمنده شد. در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد. یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد. این داستان ماست. ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد. گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم. اما اگر چنین تصوری داشته باشیم، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم. فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، دیگر ممکن نیست. شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود. یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود. مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید.
سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, :: 18:25 ::  نويسنده : محمد مهدی زاده

داستان کوتاه چنگیز خان مغول و شاهین پرنده

یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید. آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند. بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت. چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند. این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت. ولی دیگر جریان آب خشک شده بود ... چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند: هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.

 
 
اوج انحطاط اخلاقي در فرهنگي غرب؛

 

در یک اتفاق مضحک و جنجال‌برانگیز و در اوج انحطاط اخلاقي و پوچي در فرهنگ غرب ، یک جوان برزیلی با انجام عمل جراحی، خود را به شکل سگ(!) درآورد!!!
به گزارش سرويس بين‌ الملل باشگاه خبرنگاران، این جوان برزیلی هزارها دلار برای اين اقدام هزینه کرده است.


 

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ
برای جهنم بسياری از جن و انس را بيافريديم ايشان را دلهايی است ، که بدان نمی فهمند و چشمهايی است که بدان نمی بينند و گوشهايی است که بدان نمی شنوند اينان همانند چارپايانند حتی گمراه تر از آنهايند اينان خود غافلانند

 



 

 

قطر

 

- آمريكا نسبت به نوع اقدامات دوحه در چند سال اخير بخصوص در منطقه خاورميانه بدبين است چرا که معتقد است قطر بيش از ظرفيت خود دست به اقداماتي زده كه نگراني مقامات آمريكا را سبب شده است.


 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, :: 23:55 ::  نويسنده : محمد مهدی زاده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هم افزا و آدرس mm114.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 123
بازدید دیروز : 104
بازدید هفته : 123
بازدید ماه : 2906
بازدید کل : 373032
تعداد مطالب : 472
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1